درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان جالب فاطمه (س) بانوي مستقل يکي از نکات برجسته و درخشان زندگي خديجه داستان ازدواج او با پيغمبر (ص ) است . بعد از آنکه شوهر اول و دوم خديجه وفات نمودند ، يک حالت استقلال و آزادي مخصوصي در آن بانوي بزرگ پيدا شد و همانند عاقل ترين و رشيدترين مردان به تجارت مي پرداخت و تن به ازدواج نمي داد . با اينکه از جهت اصالت و نجابت خانوادگي و مال و ثروت فراوان ، خواستگاران زيادي داشت و حاضر بودند مهريه هاي سنگيني بدهند و با وي ازدواج کنند ، ولي او از قبول شوهر جدا" امتناع مي ورزيد . اما نکته جالب اينجاست که همين خديجه ايکه حاضر نبود به هيچ قيمتي ، با سران و اشراف عرب و مردان ثروتمند ازدواج کند ، با کمال شوق و علاقه حاضر شد با محمد که شخص يتيم تتاريخ خبر مي دهد که خواستگاران متشخص و آبرومندي حتي از ملوک و ثروتمندان برايش مي آمدند ولي به ازدواج راضي نمي شد ، اما در مورد وصلت با محمد نه تنها راضي شد بلکه خودش با کمال اصرار و علاقه پيششنهاد ازدواج نمود و مهريه اش را نيز در مال خودش قرار داد ، به طوريکه اين موضوع اسباب سخريه و سرزنش شد. محمد ( ص) قضيه را با عموها و خويشانش در ميان نهاد . آنان به عنوان خواستگار نزد عموي خديجه رفتند و مقصدشان را در ضمن خطبه اي اضهار داشتند . عموي خديجه که يکي از دانشمندان بود خواست پاسخ دهد ولي چون نتوانست به خوبي سخن بگويد ، خود خديجه از غايت شوق با زبان فصيح ، گفت : اي عمو ! شما گررچه در سحن گفتن از من سزاوار تريد اما از خودم بيشتر اختيارم را نداريد . سپس عرض کرد : اي محمد ! خودم را به تو تزويج کردم و مهرم را در مال خودم قرار دادم . به عمويت بفرما براي وليمه عروسي شتري بکشد . تاريخ مي گويد : خديجه « ورقه » را واسطه قرار داد تا وسيله ازدواج بامحمد ( ص) را فراهم سازد ، هنگاميکه ورقه به او بشارت داد که محمد و خويشانش را به ازدواج راضي کردم ، خديجه به پاس اين خدمت بزرگ ، خلعتي به وي عطا کررد که پانصد اشرفي ارزش داشت . وقتي محمد ( ص) خواست از خانه خارج شود خديجه عرض کرد : اين خانه ، خانه تو و من کنيز تو هستم ، هر وقت خواستي به سراي خويش درآي. اين ازدواج براي پيغمبر اکرم خيلي ارزش داشت ، زيرا از يک طرف فقير و تهيدست بود و به همين علت يا علل ديگر تا سن بيست و پنج سالگي نتوانست ازدواج کند . از طرف ديگر بي خانمان و تنها بود و احساس تنهايي مي کرد و بوسيله اينازدواج مبارک ، هم نيازمنديش برطرف شد و هم يار و غمگسار و مشاور خوبي پيدا کرد .
بانوي فداکار محمد ( ص) و خديجه يک کانون با صفا و گرم خانوادگي را تأأسيس کرردند . نخستين زني که دعوت پيغمبر را اجابت نمود خديجه بود . آن بانوي بزرگ تمام اموال و ثروت بي حد و حصر خويش را بدون قيد و شرط در اختيار محمد ( ص) قرار داد . خديجه از آن زنان کوتاه فکري نبود که اگر اندک مال و استقللالي براي خويش ديد اعتنا به شوهر نکند و مالش را از او دريغ دارد . او چون از هدف عالي پيغمبر آگاه بود و بدان عقيده داشت تمام اموالش را در اختيار آن حضرت گذاشت و گفت : هر طور صلاح ميداني در راه اشاعه و ترويج دين خدا خرج کن . هشام مي گويد : « رسول خدا خديجه را بسيار دوست مي داشت و بدو احترام مي گذاشت و در کارها با وي مشورت مي کرد . آن بانوي رشيد و روشنفکر ، وزير و مشاور خوبي براي آن حضرت بود . نخستين بانويي که به او ايمان آورد خديجه بود ، و مادامي که خديجه زنده بود محمد (ص) همسر ديگري اختيار نکرد » . حضرت پيغمبر مي فرمود : « خديجه يکي از بهترين زنان اين امت است » . پيغمبر خشمناک شد و فرمود : به خدا سوگند ! خدا بهتر از او را به من نداده است . خديجه هنگامي ايمان آورد که ديگران کفر مي ور زيدند . مرا تصديق نمود ، وقتيکه ديگران تکذيبم مي کردند . اموالش را به رايگان درر تختيار گذاشت وقتي که سايرين محرومم مي نمودند . خدا نسل مرا در اولاد او قرار داد . عايشه مي گويد : تصميم گرفتم بعد از آن ، خديجه را به بدي ياد نکنم » . در روايات وارد شده که جبرئيل هر وقت بر پيغمبر ( ص) نازل مي شد عرض مي کرد : سلام خدا را به خديجه برسان و بگو : خدا قصر زيبايي در بهشت براي تو آماده کرده است .
نخستين کانون اسلامي نخستين خانواده اسلامي که در اسلام تأسيس شد خانه محمد ( ص) و خديجه بود . تعداد نفرات آن بيش از سه تن نبودند : محمد ( ص) ، و خديجه و علي ( ع) . آن خانه کانون انقلاب اسلامي و جهاني بود و وظائف بسييار سنگيني را بر عهده داشت . بايد با کفر و بت پرستي مبارزه کند . دين توحيد را در جهان بسط و اشاعه دهد . در تمام جهان بيش از يک خانه اسلامي وجود نداشت ولي سربازان فداکار آن نخستين پايگاه توحيد ، تصميم داشتند دلهاي جهانيان را فتح کنند و عقيده توحيد را در جهان نفوذ دهند . آن پايگاه نيرومند ، از هر جهت مجهز و مسلح بود . محمد ( ص) در رأس آن قرار داشت که خدا درباره اخلاقش مي گويد : « اخلاق تو عظيم و بزرگ است » . او خديجه را بيش از حد دوست مي داشت و به شخصيتش احترام مي گذاشت . مدير داخلي و کدبانوي آن خانه ، خديجه بود که به هدف محمد ( ص) کاملا" ايمان داشت و در راه رسيدن به آن هدف مقدس ، از هيچگونه موشش و فداکاري دريغ نداشت . تمام ثروتش را در اختيار محمد گذاشت ، عرض کرد : اين خانه و اموال تعلق به مشا دارد و من کنيز و خدمتکار شما هستم . آري فاطمه زهرا از چنين پدر و مادر فداکار و در چنين مخيط با صفا و گرم خانوادگي به دنيا آمد .
ولادت فاطمه ( س) دوران آبستني سپري شد و هنگام ولادت زهرا فرا رسيد . خديجه در پيچ و تاب درد واقع شد . کسي را نزد زنان قريش و دوستان سابقش فرستاد و پيغام داد : کينه هاي ديرينه را فراموش کنيد و در اين موقع خطرناک به فريادم برسيد و در امر زايمان ياريم کنيد . طولي نکشيد که فرستاده خديجه با چشم گريان برگشت و گفت : درب خانه هر کسي را کوفتم ، را هم نداد و خواهش شما را نپذيرفت . همه در پاسخ گفتند : به خديجه بگو : نصيحت ما را نپذيرفتي و بر خلاف صلاحديد ما با يتيم تهيدستي ازدواج کردي . از اين روي حاضر نيستيم به خانه ات بياييم و ياريت کنيم . وقتي خديجه پيام و زخم زبان زنان کينه توز را شنيد و از ياري آنان مأيوس شد، اندوهگين گشت . از جهان ماده و مردم کيتنه توز چشم پوشيد و به سوي خداي جهان و عالم ديگر متوجه شد . فرشتگان خدا و حوريان بهشتي و زنان آسماني در آن موقع حساس به ياريش شتافتند و از کمکهاي غيبي پروردگار جهان برخوردار شد و فاطمه عزيز يعني اختر فروزان آسمان نبوت پا به عرصه گيتي نهاد ، و با نر تابناک ولايت ، شرق و غرب جهان را روشن ساخت .
در تاريخ تولد فاطمه ( س) در بين علماي اسلام اختلاف است . ليکن در بين علماي اماميه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بيستم جمادي الثاني سال پنجم بعثت تولد يافته است.
يکي از اسرار آفرينش اينست که هر فردي علاقه دارد داراي فرزندي باشد تا او را بر حسب دلخواه تربيت کند و به يادگار بگذارد . انسان فرزندش را از بقاياي وجود خودش محسوب مي دارد . و با فرا رسيدن مرگ ، وجودش را خاتمه يافته نمي داند، اما شخص بي فرزند ، دوران زندگي و حيات خودش را کوتاه و با فرا رسيدن مرگ ، خاتمه يافته مي پندارد، شايد دستگاه آفرينش مي خواهد بدين وسيله ، نسل انسان را از انقراض و نابودي محفوظ بدارد .
دوران شيرخوارگي دوران شير خوارگي و ايام کودکي زهرا (س) در محيط بسيار خطرناک و اوضاع بحراني و انقلابي صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثيرات شاياني داشته است . زيرا نزد دانشمندان اين مطلب به اثبات رسيده که محيط نشو و نماي کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحيات و اثبات شخصيت او کاملا" مؤثر مي باشند . از اين جهت ، ناچارريم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه يادآورر شويم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق العاده و بحراني دوران نشو و نماي دختر گرامي پيغمبر را پيش خودشان مجسم سازند . رسول خدا ( ص) در سن چهل سالگي به رسالت مبعوث شد . در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکي مواجه بود . يک تنه مي خواست با حهان کفر و بت پرستي مبارزه کند . تا چند سال مخفيانه تبليغ مي کرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علني کند . بعدا" از جانب خدا دستور رسيد که مدم را آشکارا به دين اسلام دعوت کن و از مشرکين پاک مدار. پيغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علني کرد . آشکارا و در مجامع عمومي مردم را به سوي آيين مقدس اسلام دعوت مي نمود و روزبه روز بر تعداد مسلمانان افزوده مي شد. وقتي دعوت پيغمبر ( ص) علني شد اذيت و آزاد دشمنان نيز شدت يافت . رسول خدا را اذيت مي کردند . مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار مي دادند . بعضي را مقابل آفتاب سوزان حجاز روي ريگهاي داغ مي خوابانيد دند و سنگهاي سنگين روي سينه شان قرار مي دادند و بعضي را مي کشتند . مسلمانان به قدري سختي و عذاب کشيدند که به ستوه آمده جانشان به لب رسيد . به طوريکه ناچار شدند از خانه و زندگي دست بردارند و به کشور ديگري هجرت نمايند . گروهي از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند . وقتي کفار به وسيله اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و ديدند مسلمانان اذيت و آزار تحمل مي کنند ولي دست از عقيده شان بر نمي دارند ، انجمني بر پا ساخته همگي تصميم گرفتند که محمد (ص) را به قتل رسانند . ابوطالب از تصميم خطرناک آنان آگاه شد و براي حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهي ازز بني هاشم به دره اي که « شعب ابوطالب » ناميده مي شد منتقل ساخت . ابوطالب و ساير بني هاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش مي نمودند . حمزه عموي پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس مي داد . دشمنان وقتي از کشتن رسول خدا نا اميد شدند زندانيان شعب ابوطالب ررا در فشار اقتصادي قرار دادند و خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند . بسا اوقات فرياد اطفالشان از گرسنگي بلند بود . فاطمه زهرا (س) در چنين روزگار بحراني و در چنين محيط خطرناک و وحشت آوري به دنيا آمد و رشد و نمو کررد . خديجه کبري در چنين اوضاع و شرائطي نوزاد عزيزش را شير مي داد . مدتي ازز ايام شيرخوارگي زهرا در شعب ابوطالب سپري شد . در همانجا از شير خوردن باز گرفته شد . در همان ريگستان سوزان راه رفتن آموخت . در همان محيط قحطي غذا خور شد . هنگامي که سخن گفتن ياد مي گرفت فرياد و ناله اطفال گرسنه « شعب » را مي شنيد . در وسط شبب که از خواب بيدار مي شد خويشانش ررا مي ديد که با شمشيرهاي برهنه اطراف پدرش پاس مي دادند. در حدود سه سال طول کشيد که فاطمه ( س) به غير از زندان سوزان شعب چيزي نديد و از دنياي خارج خبري نداشت . فاطمه در سن پنج سالگي بود که پيغمبر و بني هاشم از تنگناي شعبب نجات يافته به خانه و زندگي خودشان مراجعت نمود . مناظر زندگي جديد و نعمت آزادي و توسعه در خوراک و پوشاک و منزل براي زهرا تازگي داشت و شادمان و مسرور بود . مرگ مادر اما افسوس و صد افسوس که روزگار خوشي فاطمه (س) دوامي نداشت . تا خواست در محيط آزاد نفس راحتي بکشد مادر مهربانش خديجه را از دست داد. گاه و بيگاه از فراق مادر اشک مي ريخت و در جستجوي مادر از هر کسي سراغ مي گرفت . وقتي پيغمبر از دفن خديجه فارغ شد و به خانه برگشت ، فاطمه ( س) دور پدر مي گشت و مي گفت : پدر جان ! مادرم کجاست ؟ پيغمبر متحير بود جواب او را چه بگويد که جبرئيل نازل شد و گفت : در پاسخ فاطمه بگو : مادرت با کمال آسايش و راحتي در کاخي که از برجد ساخته شده زندگي مي کند . نتيجه اوضاع غير عادي و حوادث و وقايع تلخ دوران کودکي حضرت زهرا ( س) بدون ترديد آثاري در روح حساس آن دو شيره گرامي گذاشت و زندگي آينده و چگونگي حرکات و افعال و روحيات و وجدانياتش تا حدودي مربوط به حوادث آن دوران بوده است و آغاز شخصيت او از همين جا سرچشمه گرفت . آثار زير را مي توان از مهمترين آنها شمرد . 1- کسيکه در يک چنين اوضاع سهمگيني رشد و نمو کند و در آغاز زندگي چنين ضربه هاي بزرگي بر روحش وارد شود ، شخصي افسرده و پژمرده و غمناک خواهد بود . به همين علت ، در احوال فاطمه ( س) نوشته اند هميشه محزون و غمناک بوده است . 2- کسيکه در يک چنين اوضاع بحراني بزرگ شود ، حتي دوران شر خوارگي و طفوليت خويش را در زندان بگذراند و از آن وقتيکه خودش را شناخته در تنگناي زندان باشد و مشاهده کند که پدر و مادر و خويشانش با چه فداکاري و از خود گذشتگي از هدف خودشان دفاع مي کنند و راي رسيدن به هدف به هر سختي و فشاري تن در مي دهند ، اما حاضر نيستند از هدف خودشان دست بردارند ، چنين شخصي طبعا" مبارز و سرسخت و با هدف بار مي آيد و در طريق رسيدن به هدف از زندان و شکنجه باک ندارد ، و بزودي از ميدان در نمي رود . 3- فاطمه ( س) چون مي ديد که پدر و مادر و خويشانش در ترويج دين اسلام و بسط توحيد و خدا پرستي چه سختيها و مشقت هايي را تحمل مي کنند و براي هدايت و نجات بشريت چه فداکاريهائي مي کنند ، از مردم انتظار داشت که بعد از پدر بزرگوارش قدر زحمات او را بدانند و در تعقيب هدف مقدسش کوشش وجديت کنند ، و از راهي که برايشان تعيين کرده منحرف نشوند .
در سال دهم بعثت ، ابوطالب و خديجه ، در فاطمه کوتاهي ، يکي پس از ديگري از دنيا رفتند. اين دو حادثه ناگوار به قدري در روح پيغمبر تأثير کرد که آن سال را سال غم و اندوه ناميد . زيرا از يک طرف بزرگترين يار و غمخوار و مشاور داخلي و شريک زندگي و مادر فرزندان خويش ، خديجه را از دست داد . از طرف ديگر ، بزرگترين پشتيبان و مدافع او حضرت ابوطالب از دنيا رفت .و به طوري که اوضاعه داخلي و خارجي آن حضرت يک مرتبه دگرگون گشت و به علت از دست رفتن اين دو حامي بزرگ ، اذيت و آزار دشمنان شروع شد . گاهي سنگش مي زدند . گاهي بدنش را خون آلود مي کردند و در اکثر اوقات ، هنگامي که با چهره اي غمناک و محزون به خانه مي آمد ، با صورت پژمرده و چشمهاي اشکبار دختر عزيزش که در فراق مادر مي گريست ، رورو مي شد . فاطمه ( س) وقتي از خانه خارج مي شد شاهد حوادث تلخي بود . گاهي مي ديد؛ پدرش را اذيت مي کنند و ناسزايش مي گويند . يک روز ديد دشمنان در مسجدالحرام نشسته اند و براي قتل پدرش نقشه مي کشند ، با چشم اشکبار به خانه بازگشت و تصميم دشمنان را براي پدر تعريف نمود . روزي يکي از مشرکين ، پيامبر اکرم ( ص) را در کوچه ملاقات کرد ، مقداري خاکروبه و کثافت بر سر و صورت آن جناب پاشيد . پيامبر چيزي نگفت و با همين حال وارد خانه شد . يکي از دخترانش ( فاطمه ) به استقبال آن حضرت شتافت . آب آورد و با چشم گريان سر و صورت پدر را شست . پيامبر فرمود : دخترم ! گريه نکن ، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ مي دارد و پيروز مي گرداند. يک روز پيامبر در مسجدالحرام مشغول نماز بود . عده اي از مشرکين او را مسخره مي کردند و در صدد آزارش بودند . يکي از آنان بچه دان شتري را که تازه ذبح شده بود برداشت و با خون و کثافت ، در حاليکه پيامبر اکرم در مسجد حاضر بود و اين منظره را تماشا مي کرد بسيار ناراحت شد و با چشم گريان خودش را به پدر رسانيد و بچه دان را برداشت و بدور افکند . پيامبر از سجده برخاست و بعد از نماز بر ان جمعيت نفرين کرد. آري زهراي عزيز در همان سنين خردسالي اين قبيل حوادث ناگوار را مشاهده مي کرد و به ياري پدر مي شتافت و براي پدر ، مادري مي کرد . تاريخ ، اين موضوع را روشن نکرده که در آ« دوران سخت در خانه پيغمبر (ص) چه مي گذشته و زندگي آنان چگونه اداره مي شده است ، اما با چشم دل مي توان اوضاع رقت بار ساکنين آن خانه را مشاهده نمود . مطالب مذکور اجمالي است از سرگذشت حدود هشت سال از زندگي دختر پيغمبر .
ناگفته نماند که : گرچه امثال حوادث مذکور و فشاهراي روحي براي هر کودکي پيش آمد کند اعصابش را در هم خواهد کوفت و راي سقوط و ناتواني روحي و جسمي وي کافي خواهد بودف ليکن اين داوري درباره همه کس درست نيست . زيرا همين حوادث سهمگين و گرفتاريهاي مداوم و مبارزاتن پي در پي است که روح افراد ممتاز و برجسته را تقويت مي کند و استعدادهاي دروني و نيروهاي نهفته آنان را به عرصه ظهور و بروز مي آورد تا در مقابل مشکلات پايداري کنند . اگر سنگ معدن تحت حرارت فوق العاده قرار نگيرد ، طلاي ناب و گرانبهايش خارج نمي شود . اوضاع بحراني و خطرنام و حوادث و انقلابات سهمگين دوران زندگي زهرا (س) ، نه تنها خللي بر روح ان حضرت وارد نساخت بلکه برعکس ، گوهر وجودش را صيقل داد و تابناک نمود و براي هرگونه مبارزه اي آماده و نيرومندش گردانيد .
رسول خدا در سال سيزدهم بعثت – از ترس جان – ناچار شد مکه را ترک کند و به جانب مدينه ، هجرت نمايد . هنگام حرکت ، با علي و فاطمه ( س) وداع نموده به علي فرموده : امانتهاي مردم را رد کن سپس فاطمه دختر مرا و فاطمه مادر خودت را و فاطمه دختر عمويم حمزه را عده ديگري بردار و به سوي مدينه بشتاب که من در انتار شما هستم . اين ررا فرمود و به جانب مدينه حرکت نمود . علي بن ابي طالب ( ع) به دستور پيغمبر اکرم عمل نمود ، سپس فاطمه ( س) را با چندين تن ديگر ازز زنها سوار کرد و رهسپار مدينه شد . در بين راه « ابو واقد » که مدمور راندن شترها بود ، آنها را با سرعت مي برد . علي بن ابي طالب ( ع) فرمود : با زنها مدارا کن و شترها را آهسته تر بران زيرا زنان ناتوانند و تاب تحمل سختي را ندارند. ابو واقد عرض کرد مي ترسم دشمنان در تعقيب ما باشند و به ما برسند . علي ( ع) پاسخ داد : پيغمبر ( ص) به من فرمود : از طرف دشمنان به شما آزاري نخواهد رسيد . وقتي به نزديکي « ضجان » رسيدند ، هشت سوار از عقب ايشان رسيدند . علي بن ابي طالب زنان را در پناهگاهي پياده نمود و با شمشير بر دشمنان حمله کرد و پراکنده شان ساخت . آنگاه بانوان را سوار کرد و رهسپار مدينه شد . پيغمبر ( ص) وقتي به قبا رسيد دوازده روز توقف نمود تا علي به اتفاق فاطمه و سايرين به آن حضرت پيوستند . رسول خدا در مکه و به روايتي در مدينه ، « سوده » را به عقد خويش درآورد و فاطمه ( س) را به خانه او برد . سپس « ام سلمه » را عقد کرد و فاطمه را بدو سپرد تا از وي نگهداري و سرپرستي کند . ام سلمه مي گويد : پيغمبر اکرم ( ص) فاطمه را به من سپرد تا در تربيتش کوشش کنم . من هم از تربيت و راهنمايي او دريغ نداشتم ولي به خدا سوگند او از من با ادب تر و داناتر بود .
علي (ع) به خواستگاري مي رود پيشنهاد ابوبکر چنان روح علي را تکان داد و عشق دروني او را شعله ور ساخت که ديگر نتوانست بکار خويش ادامه دهد . شترش را از کار باز گرفت و به منزل آورد، بدنش را شستشو داد ، عبادي تميزي بر تن کرد ، کفش هايش را پوشيد و به خدمت رسول اکرم شتافت . پيغمبر (ص) در خانه ام سلمه تشريف داشت . علي (ع) به منزل ام سلمه رفت و در زد . پيغمبر به ام سلمه فرمود : در را باز کن . کوبنده در شخصي است که خدا و رسول را دوست دارد. فرمود : اي ام سلمه ! ساکت باش ، مردي دلاور و شجاع است ، برادر و پسر عمويم و محبوب ترين مردم نزد من است . ام سلمه از جاي جست و در سراي را باز کرد . علي (ع) داخل منزل شد ، سلام داد و در حضور پيغمبر نشست . از خجالت سرش را به زير انداخت ، و نتوانست تقاضاي خويش را عرضه بدارد . مدتي طول کشيد که هر دو ساکت بودند . بالاخره پيغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود : يا علي گويا براي حاجتي نزد من آمده اي که از اظهار آن خجالت مي کشي ؟بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمينان داشته باش که تمام خواسته هايت قبول مي شود .
توافق رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علي آمد و با لبي خندان گفت: يا علي ! آيا براي عروسي چيزي داري ؟ پاسخ داد: يا رسول الله پدر ومادرم قربانت ، شما از وضع من کاملاً اطلاع داريد تمام ثروت من عبارت است از يک شمشير ، يک زره ويک شتر . فرمود: تو مرد جنگ جهادي و بدون شمشير نمي تواني در راه خدا جهاد کني ، شمشير از لوازم و احتياجات اولي تو است . شتر نيز از ضروريات زندگي تو محسوب مي شود، بايد به وسيله آن آبکشي کني و وضع اقتصادي خودت وخانواده ات را تامين کني و براي اهل و عيالت کسب روزي نمايي و در مسافرت بارت را برآن حمل کني، تنها چيزي که مي تواني از آن صرف نظر کني همان زره است. من هم به تو سخت نمي گيرم و به همان زره اکتفا مي نمايم. يا علي اکنون که کار به اينجا رسيد ، مي خواهي بشارتي به تو بدهم و رازي را برايت آشکار سازم ؟ عرض کرد: آري يا رسول الله ، پدرو مادر فدايت، شما همیشه نيکخو و خوشزبان بوده ايد . فرمود:پيش از آن که به نزد من بيايي جبرييل نازل شد و گفت: يا محمد ! خدا تو را از بين مخلوقاتش برگزيده و به رسالت انتخاب کرد . علي (ع) را برگزيد و برادر و وزير تو قرار داد. بايد دخترت فاطمه را با او کابين ببندي . مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است . خدا دو فرزند پاک و نجيب و طيب و طاهر ونيکو به آنها عطا خواهد نمود يا علي هنوز جبرييل بالا نرفته بود که تو درب منزل مرا زدي .
پيغمبر(ص) فرمود: يا علي تو زودتر به مسجد برو من نيز از عقب تو مي آيم ، تا درحضور مردم مراسم عقد را برگزار کنيم وخطبه بخوانيم . پيغمبر(ص) در حاليکه صورتش از سرور وشادماني مي درخشيد به مسجد تشريف برد ، و به بلال فرمود: مهاجر وانصار را در مسجد جمع کن. هنگامي که مردم جمع شدند، برفراز منبر رفت وپس از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم آگاه باشيد که جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد که مراسم عقد ازدواج علي و فاطمه (ع) د رعالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم، و شما را برآن گواه بگيرم. سپس نشست و به علي (ع) فرمود: برخيز و خطبه عقد را بخوان ، علي (ع) برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هايش سپاس مي گويم و شهادت مي دهم که بغير از او خدايي نيست. شهادتي که مورد پسند رضايت او واقع شود. درود بر محمد (ص) ، درودي که مقام و درجه اش را بالا برد. اي مردم! خدا ازدواج را براي ما پسنديده و بدان دستور داده است . ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. اي مردم ! رسول خدا فا طمه را به عقد من در آورد ورزه ام را از بابت مهر قبو ل کرد. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد. مسلمانان به پيغمبر ( ص) عرض کردند : يا رسول الله ! فاطمه را با علي کابين بسته اي؟ رسول خدا پاسخ داد : آري . پس تمام حضار دست به دعابرداشته گفتند : خدا اين ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در ميانتان دوستي و محبت افکند . پس از ختم جلسه ، پيغمبر( ص) به خانه برگشت ، و به زنان دستو شنبه 15 بهمن 1390برچسب:زندگی نامه ی فاطمه زهرا, :: 14:57 :: نويسنده : MOHSEN
![]() ![]() |